آیا حاشیهنشینی به معنی آسیبهای اجتماعی است؟/ بررسی دو مفهوم پیچیده اجتماعی
از سویی دیگر سید یعقوب موسوی، جامعهشناس شهری و استاد دانشگاه الزهرا نیز در گفتوگویی اعلام میکند: حاشیهنشینی معضل شهرهای رو به توسعه است و در بسیاری از کشورهای جهان وجود دارد. حتی در برخی کشورها به بحران غیرقابل حلی تبدیل شده است. این معضل در هر کشور و هر منطقه با توجه به الگوهای اجتماعی متفاوت است. در ایران، حاشیهنشینی محصول فقر اقتصادی و اجتماعی است. متاسفانه محیط حاشیه به دلیل اینکه محروم است از زندگی پویایی هم برخوردار نیست. از سوی دیگر چون حاشیهنشینان از تیررس مدیریت و نظارت متولیان و مسئولان دولتی دور هستند، دچار بیکاری و فقر و گسست اجتماعی میشوند و خواسته یا ناخواسته در معرض آسیبهای اجتماعی هم قرار میگیرند.
به گفته وی تراکم جمعیت مناطق حاشیهای و محدودیتهای ارتباطی، اجتماعی، فرهنگی و حتی عاطفی، میتواند زمینه تغییر فرهنگ را فراهم کند چنانچه اگر رفتاری در متن شهر، یک آموزه غلط و اشتباه یا حتی جرم تلقی شود، شاید در حاشیهها به دلیل به هم ریختن هنجارها و سنتهای محلی، طغیان نسل دومیها با مشاهده فاصله جانکاه طبقاتی و… به رفتاری معمول و یک هنجار فراگیر تبدیل شود.
از این گذشته برخی جامعهشناسان اعتقاد دارند شهرکهای اقماری و شهرهای جدیدالتاسیس که در حاشیه کلانشهرها با فرم و ساختاری به ظاهر مدرن ساخته میشوند نیز جزئی از حاشیهنشینی محسوب شده و میتوانند به کانون آسیبهای اجتماعی تبدیل شوند. در واقع فقط شکل و ظاهر ساختمانها و تاسیسات این محلهها تغییر کرده اما نوع تعاملات اجتماعی که در آن جریان دارد میتواند همان تعاملات برخاسته از هنجارهای حاشیهنشینی باشد. به این وضعیت که در بسیاری از شهرکهای موسوم به مسکن مهر میتوان دید، حاشیهنشینی مدرن میگویند.
موسوی در این باره اضافه میکند: اگر برای ساخت شهرکهای اقماری و شهرهای تازه تاسیس، طرح کارشناسانهای وجود داشته باشد، هیچگاه زندگی و فرهنگ مردمی که آنجا زندگی خواهند کرد با حاشیههای دیگر یکسان نخواهد بود. اگر امکانات بهداشتی و فرهنگی و اجتماعی و از همه مهمتر امنیت وجود داشته باشد، بروز جرم و آسیبهای اجتماعی هم کاهش خواهد یافت. بگذارید به تهران اشاره کنم که در اوایل پایتخت شدنش، مناطق بازار ، مولوی ، شوش و… آن جزو هسته مرکزی محسوب میشدند و مناطق دیگر جزو حاشیه بهشمار میرفتند ولی به مرور حاشیهها جزئی از متن شهر شدند. حالا این شهرکهای اقماری هم به دلیل روند افزایش مهاجرت و توسعه شهرنشینی، در آینده نه چندان دور جزئی از تهران خواهند شد.
حاشیهنشینی از دریچه فرهنگ
در این میان اگر نگاه و تحلیل ربیعی و موسوی را به عنوان دو سویه متفاوت از یک موضوع در نظر بگیریم به واقعیت حاشیهنشینی نزدیکتر خواهیم شد. پدیدهای پیچیده که تعریف ثابتی از آن نمیتوان به دست داد و موضوع زمانی پیچیدهتر خواهد بود که آن را کنار مفهوم پیچیده دیگری به نام آسیبهای اجتماعی بگذاریم.
در حقیقت صاحبنظران تعاریف متفاوتی برای حاشیهنشینی دارند که از آن جمله حاشیهنشینی اقتصادی در مقابل حاشیهنشینی جغرافیایی است. در این دیدگاه کسی که به دلایل مختلف از چرخه اقتصادی کنار گذاشته شده، حتی اگر در شمالیترین نقطه شهر باشد نیز یک حاشیهنشین محسوب میشود. با این تعریف، شما حتما در قلعه سیمون اسلامشهر با شهروندانی روبهرو خواهید شد که کار میکنند و از پس مخارج روزانه خود برمیآیند اما شهروندانی را در قیطریه یا تجریش و دیگر مناطق به اصطلاح برخوردار تهران خواهید دید که در خوشبینانهترین حالت وارث خانهای با قیمت بالا هستند اما توانایی ورود به چرخه اقتصاد را ندارند و برای هزینههای جاری زندگیشان با مشکلات جدی روبهرو هستند. از سوی دیگر اگر به تعریف جغرافیایی حاشیهنشینی برگردیم باز با پدیده نو دیگری روبهرو خواهیم شد که میتوان آن را حاشیه حاشیهها نامید. آمار میگوید نیمی از جمعیت ۱۱ میلیونی حاشیهنشینها متعلق به لایه دوم این قشر یا همان حاشیه حاشیهها هستند. یعنی همان بافتهای درهم و برهم و خانههای کپری که تقریباً هیچ نوع خدمات شهری دریافت نمیکنند؛ صحنههایی که تلویزیون به نام حاشیه و در پیوند با آسیبهای اجتماعی نشان داده و وزیر کار آن را نقد میکند.
به نظر میرسد وقتی قرار است حاشیهنشینی را در کنار آسیبهای اجتماعی بررسی کنیم، نخست باید پرسیده باشیم کدام حاشیه؟ بنا بر گفته دکتر موسوی زمانی محله شوش متن شهری تهران و میدان فردوسی یکی از حاشیههای ناامن این شهر محسوب میشد و دهههای بعد نازیآباد در کنار کشتارگاه تهران. اما چرا نازیآباد یا جوادیه به عنوان یک محله حاشیهای نه تنها تبدیل به کانونهای آسیب اجتماعی تهران تبدیل نشدند بلکه توانستند مردان بزرگی را هم در خود پرورش دهند؟
حاشیهنشینی از نگاه جرمشناسی
همچنین در بخشی دیگر جواد جوادنیا، بازپرس دادسرای عمومی و انقلاب مشهد درباره ارتباط بین حاشیهنشینی و آسیبهای اجتماعی، اعلام میکند: از منظر جرمشناسی حاشیهنشینی از ابعاد مختلفی به زمینهسازی جرایم کمک میکند. کسی که در حاشیه زندگی میکند، برای درک ارزشهای جامعه ابزار فرهنگپذیری کمتری در اختیار دارد. یکی از ابزارهای فرهنگپذیری، آموزش است که در حاشیه شهرها به دلایل مختلف از جمله نبود امکانات آموزشی و نبود توانایی مالی برای تحصیل محقق نمیشود. وقتی در جامعه مهاجرپذیری، آموزش و پرورش نباشد باید منتظر بروز آسیبهای اجتماعی باشیم.اما ابزار دیگر فرهنگپذیری وسایل ارتباط جمعی است که فرهنگ را گسترش و ارزشهای جامعه ایدهآل را آموزش میدهد.
بیشتر حاشیهنشینها از وضعیت مالی خوبی برخوردار نیستند و حتی تلویزیون هم ندارند. همین میشود که فرهنگ رشد نمیکند و عوارض آن میشود وضعیت بد بهداشتی، اجتماعی و عقبماندگی فرهنگی.» جوادنیا در ادامه میافزاید: «کودکان کار، باندهای تکدیگری و باندهای سرقت و سرقتهای خشن محصول حاشیهنشینی است. بررسی پروندههای قضایی نشان میدهد درصد زیادی از جرایمی که در کلانشهر مشهد رخ میدهد، مربوط به مجرمان و تبهکارانی است که در حاشیه مشهد زندگی میکنند. نبود پوشش امنیتی در حاشیه و نظارت بر رفتار کسانی که در این مناطق زندگی میکنند باعث شده جرایم خشن، کودکآزاری، اعتیاد و قاچاق مواد مخدر گسترش پیدا کند و به متن شهر راه یابد.